خاطره

  • ۰
  • ۰

در یکی از روزهای سال دوم دبیرستان که نزدیک عید نوروز بود با دوستان تصمیم گرفتیم به پیکنیک بریم همه ی دوستان وسایل رو با کمک همدیگه آماده کردیم همگی در مدرسه واقع در روستا جمع شدیم و وسایل پیکنیک رو آماده کردیم سرویس مدرسه برای بردن ما ب پیکنیک آمد و همگی خوشحال و خندان به طرف کوه حرکت کردیم چند روز از بارندگی گذشته بود و رودخانه پر آب بود وقتی به کوه رسیدیم بعضی از بچه ها به دنبال چوب برای درست کردن کباب و.. رفتن برخی شروع به درست کردن برنج کردن و برخی به طرف رودخانه رفتن.

خوراکی های زیادی خریده بودیم و همگی دور هم خوردیم و خندیدیم ،روز خیلی قشنگی را تجربه کردیم به امید اینکه دوباره بتوانیم چنین روزهایی را تجربه کنیم ولی چه میدانستیم که آن روز آخرین دور همی ما بود و دو روز بعد بیماری کرونا اوج گرفت و باعث جدایی ما شد .

چه بسیار خاطره هایی که الان در حسرت تکرار آنها هستیم.

  • Marziye Miri